Killing Life

JESI
۱۴۰۲/۰۱/۲۸،

;I hate everything. I kill life

من از همه‌چیز متنفرم. من زندگی را می‌کشم؛

.because I am angry with my life

زیرا من از زندگی عصبانی هستم.

«First option: die | second option: don't live»

«گزینه اول: بمیر | گزینه دوم: زندگی نکن»

!do you see? This is what you gave me

می‌بینی؟ این چیزی است که تو به من داده‌ای!

!Now, I am the one who kills you

حالا من هستم که تو را می‌کشم!

.let's unite together and discover the truth

بیا باهم یکی شویم و حقیقت را کشف کنیم.

.You're only available to humans for a while

تو فقط زمانی در اختیار انسان‌ها هستی.

;You can't escape from it; So just stop it

تو نمی‌توانی از این فرار کنی؛ پس فقط آن را متوقف می‌کنی؛

.For anyone who is bored

برای هرکسی که حوصله‌ات را سر می‌برد.

در سالنی تاریک، روی صندلی ساده‌ای نشسته بود. هیچ بیننده‌ای وجود نداشت. تنها باریکهٔ نور از جایی که نمی‌دانست، بر گوشه‌ای از پیانوی روبه‌رویش افتاده بود.
او منتظر بود. می‌خواست بیننده داشته باشد؛ می‌خواست پدر و مادرش او را تشویق کنند؛ می‌خواست خوشحالی خواهر کوچک‌ترش را از ردیف‌های پی‌ در پی بینندگان ببیند؛ اما هیچ‌کس نبود...
دیگر خسته شده بود. دیگر از این‌همه انتظار و تلاش برای جلب‌توجه خانواده‌اش خسته شده بود. درحالی‌که نفسی عمیق می‌کشید، آرام چشمانش را بست. سر انگشتان ظریفش را روی کلاویه‌های سفید و سیاه گذاشت.
سردی کلاویه‌ها، سراسر وجودش را سرشار از گرمای لذت کرد.
آرام یک کلاویهٔ سفید را فشار داد. سپس سیاه، دوباره سفید...
انگشتانش به‌سرعت روی‌ کلاویه‌ها می‌لغزیدند؛ از این‌سوی پیانو، به آن‌سوی پیانو...
به نقطهٔ اوج رسید؛ سریع‌ و سریع‌تر...
و ناگهان... آهنگ پایان یافت...
آخرین انگشتش را با مکث از روی آخرین کلاویه برداشت...
سکوت... در سکوت نشسته بود و چیزی نمی‌گفت... فقط صدای نفس‌های تندش بود که در سالن شنیده می‌شد...
ناگهان منفجر شد. با فریاد مشتی بر پیانو کوبید و چند کلاویه همزمان پایین رفتند و صدای ناهنجاری ایجاد کردند...
چند مشت دیگر... فریاد می‌کشید... گریه می‌کرد...
ناگهان ایستاد... آرام روی یک‌طرف پیانو خم شد و درحالی‌که با ظرافت و وسواس خاصی انگشتش را روی پیانو گذاشته بود، آن را به‌ترتیب روی تمام کلاویه‌ها کشید...
با لبخند دیوانه‌واری گفت: دوباره از اول! شاید این‌بار بیان...
و پسرک جوان، شروع به نواختن قطعه‌ای دیگر کرد؛ آخرین قطعه‌ای که خانواده‌اش قبل از مرگشان آن را شنیده‌ بودند...

The world is under my control

JESI
۱۴۰۲/۰۱/۲۷،

I am the almighty and the mastermind behind all the bad things in the world.

من قادر مطلق و مغز متفکر تمام اتفاقات بد جهان هستم.

«منبع: wallpapercave.com»

Seven Deadly Sins

JESI
۱۴۰۲/۰۱/۲۳،

As the theater's red curtains fell for the final act, the magician emerged from the darkness. While taking off his hat and bending towards the viewers, he said in a deep voice: And seven bad angels descended on the earth by God's command: wrath, envy, greed, gluttony, sloth, lust, pride.

هنگامی که پرده‌های قرمز تئاتر برای آخرین صحنهٔ نمایش کنار رفت، شعبده‌باز از میان تاریکی پدیدار شد. در حالی‌که کلاهش را از سرش بر می‌داشت و به سمت بینندگان خم می‌شد، با صدایی عمیق گفت: و هفت فرشتهٔ بدی به فرمان خداوند بر زمین نازل شدند: غضب، حسد، طمع، .پرخورى، تنبلى، شهوت، غرور

«منبع: www.peakpx.com»

Kill Me

JESI
۱۴۰۲/۰۱/۱۸،

?If I ask you to kill me; will you kill me +

.If you want to die; I will kill you -

So What?

JESI
۱۴۰۲/۰۱/۰۲،

,Everything for me is like this

?I say to everything: So What

+ دنیای بیهوده

«منبع: fa.nody.ir»

© 💜VIOLET W☯️RLD💜