آیا تابهحال به آغاز و پایان جهان فکر کردهاید؟ به طلوع روز و غروب شب چطور؟ یا به دقایقی که با مرگ ثانیهها پایان میپذیرند؟
زمان، بهمعنای وقت و فرصتهایی است که ما انسانها در اختیار داریم تا از آن به بهترین نحو استفاده کنیم؛ اما متأسفانه بسیاری از انسانها به آن به چشم یک عروسک خیمهشببازی نگاه میکنند که میتوانند هر موقع و به هر نحوی که خواستند، با آن بازی کنند؛ اما باید دانست که زمان حتی طلا نیست؛ بلکه از آن نیز با ارزشتر است! زیرا طلا را میتوان دوباره بهدست آورد؛ ولی حتی یکهزارم ثانیهای قابل بازگشت نیست؛ یعنی با آن خداحافظی کنید و به ثانیهٔ جدید سلام کنید؛ قبل از آنکه او نیز برود!
زمان، همین ثانیههایی است که شما حتی همین حالا که دارید این نوشته را میخوانید، دارید آنها را یکی یکی از دست میدهید! و ثانیه، همان لحظاتی است که با هر نفس و ضربان قلب شما میمیرد و دیگر هیچوقت زنده نمیشود... به قول ادیسون:«انسانها اگر ارزش زمان را میدانستند، هیچگاه کفش بندی نمیخریدند.»
اگر یکبار روبهروی ساعت بنشینید و به ثانیهشمار آن خیره شوید، میبینید که به راحتی یک ثانیه رفت، دو ثانیه، سه ثانیه، چهار...، و شما هنوز روبهروی آن نشسته و به آن خیره شدهاید؛ بدون اینکه کار مفیدی انجام دهید!
آیا مثل وسایلی که از دست میدهید، برای زمانهایتان ناراحت نیستید و گریه نمیکنید؟! آیا مثل پولها و اموالتان، برای فرصتهایتان حریص و طماع نیستید؛ درحالیکه برای چیزهای قابل بازگشت دیگر همواره در تلاشید؟!
آیا نگران همین چند ثانیهای که صرف خواندن این نوشته گذشت، نیستید؟!
+ تا کی میخواهید خود را گول بزنید؟ تا کی میخواهید از آن فرار کنید؟ تا کی میخواهید انجام آن را به تعویق بیندازید؟ تا ساعت 25 روز 32 ماه 13؟! هر کاری که خواستید انجام بدهید، حتی اگر زمان کافی داشتید؛ همان اول انجامش بدهید!
+ شبانهروز همهٔ انسانها 24 ساعت است!